آه کابوس است
آسمان سربی ، هوا دود است
چشم های من مه آلودست؟ شاید
صبح ما صادق نمانده است .
روز بی خورشید گشته آه شاید محو و نابود است.
سروهای کوچه در انبوه سرب ودود گم گشتند
هیچ کس درشهر پیدا نیست .
آه کابوس است کابوس است کابوس است
کوچه ام شهرم دیارم دوده اندود است.
خشم صحرا بوده یا نفرین جنگل؟
یا خدا احسان خود از ما زدودست ؟
ای زمین ای گاهوار راحت انسان
باد و خاکت را بشوراندی برای ما؟
آب را از ما جدا کردی و آتش را؟
آری آتش .
نخوتم در بهت کوچه ، آتشی برپای بنمودست
من چه میدانم؟
من چه میگویم؟چه می رانم؟
این پلیدی کار آتش نیست
این پلیدی از غبار خفته ی یک شهر خاموش است
آه کابوس است کابوس است کابوس است
قم . تیرماه ۱۳۸۸ شبزده(محمدحسین داودی)
نظرات شما عزیزان:
[ 23 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]